همشهری آنلاین-هلن صدیق بنای: زندگی یک انسان، میان گله گرگها به گونهای که آنها او را به عنوان رهبر و رییس گله گرگها پذیرفته باشند، باید حکایت جالبی باشد.
یک چتر باز بازنشسته ارتش آلمان به نام ورنر فروند به مدت 40 سال است که در پارک جنگلی واقع در حومه ایالت زارلند - آلمان با گرگها زندگی میکند. جایی که ورنر محقق، سالها پیش به تنهایی آنجا را به راه انداخته است. این مرد 79 ساله به همراه همسرش، دوران بازنشستگی خود را وقف گرگهای این منطقه کرده است.
رفتار او با این حیوانات به گونهای است که آنها نه تنها او را در بین خود پذیرفتهاند، بلکه او را رهبر گروه نیز میدانند. او بیش از 70 گرگ را پرورش داده است.
او عاشق گرگها است. گرگها هم به گونهای باور نکردنی او را یکی از خودشان میدانند. او غذای گرگها را خود تهیه می کند و با دهان خود آنها را تغذیه می کند.
ورنر مانند گرگها زوزه میکشد، مانند آنها لاشه حیوان را به دندان گرفته و می خورد، اجازه می دهد گرگها صورت او را لیس بزنند و همینطور برعکس و... او در پناگاه برفی خود مانند یک گرگ کامل زندگی می کند.
ورنر خود در باره این رابطه عجیب با گرگها میگوید؛ از نظر مردم من نیمی انسان و نیمی گرگ هستم، میخندد... ولی باید بگویم من کاملا یک انسان هستم و یک انسان نیز باقی خواهم ماند. من تنها به واسطه نوع کارم است که باید بعضی از عادتهایم را به گونهای تغییر دهم.
شما نمیتوانید با یک گرگ مانند یک انسان رفتار کنید، چرا که فطرت حیوانی او ایجاب می کند به شما حمله کرده و از خود و محدوده زندگیش دفاع کند.
شما برای داشتن احترام و کسب جایگاهی بین آنها باید یکی از آنها شوید البته نه تنها در شکل و شمایل، چرا که شکل و فرم شما بعد از مدتیعادی و پذیرفته میشود، اما، این تشابه رفتاری و کرداری شما با آنها است که این حیوانات را وادار به پذیرش و احترام در میان گله خود میکند.
وقتی از او سوال شد که چگونه توانسته است با تغییر بعضی از عادتها اعتماد و اطمینان گرگها را تا این حد جلب کند؟ میخندد و می گوید؛ این چیزی است که من به آنها با رفتارم فهماندهام...اینکه من یک گرگ قوی هستم چرا که آنها میتوانند برای ایجاد امنیت و آسایش خانوادهشان و نیز تهیه غذای خود در هر زمان به من اعتماد کنند.
آنها در این مدت طولانی، غیر از این چیزی از من ندیدهاند به همین خاطر مرا به عنوان رهبر گروهشان پذیرفتهاند. من چون گرگها بازی می کنم، زوزه میکشم، غذا میخورم، برایشان از لاشه حیوانی که به ظاهر تغذیه می کنم، میگذارم، لیسشان می زنم، چهار دست پا راه می روم و...همه اینها بسته به این است که شما تا چه اندازه گرگها، این حیوانات دوست داشتنی را بشناسید.
شناخت در کارهای تحقیقاتی اساس کار است. مطالعه عینی، عملی و از نزدیک مهمترین کار برای شناخت است. کاری که من حدود 40 سال است که آن را انجام میدهم.
زندگی تنگاتنگ با این حیوانات به من یاد داده است که چگونه مانند یک گرگ بیندیشم، شکار کنم، تغذیه کنم، حمایت کنم، بازی کنم و در نهایت مانند آنها زندگی کنم...همین شناخت است که مرا در این کار موفق کرده است.
به تصاویر او و گله گرگها نگاه کنید! ببینید او چگونه هر روز در سرمای برف از گوشت شکار آهو با دهان خود به دهان این گرگهای وحشی غذا میدهد. به نظر بسیار ترسناک میاید. کار او به عنوان یک محیط بان پیر باور کردنی نیست. بسیار ترسناک است و هرلحظه امکان حمله آنها میرود.
همسرش اریکا در این کار کمک و همراه اوست. آنها 50 سال است که با هم زندگی مشترک دارند. آنها از سال 1972 کارشان را با یک جفت توله گرگ شروع کردند. و امروز یک گله به تعداد 70 گلاده گرگ دارند.
اریکا میگوید؛ این پارک وحشی و این گرگها خانواده و همه چیز ما هستند. ما سالهای زیادی را بر سر این کار گذاشتهایم بخصوص ورنر که از جانش نیز مایه گذاشته است.
آنها به این کار افتخار میکنند. اینجا یک پناهگاه امن برای خانواده گرگهای قطب شمال است. همچنین پارک گرگهای وحشی که برای بازدید عموم هم آزاد است. آیا دوست دارید از نزدیک با این مرد، همسر و گله گرگهایش روبرو شوید؟